بقيه اش هم همين چيزا بود خنده ام گرفت و يه اس بهشون دادم و نوشتم اين مزخرفات چيه ؟ گمشين جمع کنيد خودتونو رعايت شئونات اسلامي هم بکنيد معرکه راه انداختيد نترسيد سالمم و البته دختر باي .
يه دفعه در اتاق زده شد
_ بله ؟
_ اجازه هست ؟
_ بفرما
علي امد داخل و روي صندلي نشست و حرفي نزد
_ کاري داري ؟
_ دلگيري ؟
_ پ نه پ از خوشي دارم ذوق مرگ ميشم بعد از صد سال ترشيدگي دارم شوور مي کنم
_خب بگو من چيکار کنم ؟
_ بيخيالم شو اگه دوسم داري
_ چرا ؟
_ من از ازدواج بيزارم تازه 15 سالمه نه 30
_ باشه فقط بدون منتظرت مي مونم .
اينو گفت و رفت .
منم يکم بعد رفتم پايين شامو خورديم و انها رفتند ساعت 12 بود . گوشيم زنگ خورد صد درصد تري ياطرلانه
_ بابا چرا شما دو تا اين قدر فوضوليد ؟مي گذاشتيد عليرضايينا برسند خونشون بعد ! يا راحت فردا مي گفتم بهتون ديگه بابا خوبه اولين خواستگارم نيست خب از کجاش بگم ؟
_ فکر کنم منو اشتباهي گرفتي .
واي چرا من خر بازي در اوردم نگاه شماره کردم غريبه بود ! حالا اونم کي بود ؟؟؟؟؟؟ اميد!!!!!
با مِن مِن گفتم س...س...ل..ا..م...اميد...اقا
_نه به پر حرفي چند ثانيه پيشت نه به سکوت الانت
_اخه فکر نمي کردم شما باشين
_خب ديگه حالا عليرضا چي شد ؟
_دو هفته وقت دارم که يه دليل برا نه گفتنم بيارم خب کاري داشتي ؟
_اها نميخوام ديگه با پسرا شرط بندي يا فوتبال بازي کني
_چرا ؟
_قرار نبود دليل بيارم
_باشه ولي فقط چون قول داده بودم بهت ...خافظ
_باي کيانا خانم .
نميدونم چرا نيرويي گرفتم . رفتم پيش بابام
_من علي رو مثل برادرم ميدونم نه شوهر
_عليرضا دوست داره الانم فقط ميخواد مطمئن بشه مال خودش ميموني دو هفته وقت داري عليرضا هيچ عيبي نداره خودتم خوب ميدوني پس يا يکي بهتر از اون پيدا کن يا عليرضا .
_بابا تو خودت منو آزاد و مستقل کردي هيچ وقت اجبارم نکردي پس چرا الان ؟
_الان فرق ميکنه حالا هم برو
اين قدر محکم حرف زد که فقط توانستم برم تو تختم و برا اولين بار گريه کنم اصلا نفهميدم کي خوابم برد..............
اعصابم داعون بود رفتم تو اتاقم و نفهميدم کي خوابم برد..................
با نوازشي بيدار شدم
_کيا تو هميشه اين قدر مي خوابي ؟ پاشو ساعت 2 ظهره دوستات درِ خونه را هم کندن بلند شدمو سريع رفتم پايين يک لقمه به عنوان صبحانه خوردم سريع لباس شنام پوشيدم وپريدم تو استخر ..تا ترنم وطرلان و شايد هم سهيلا بخواهند منو پيدا کنند يکم وقت دارم که تنها باشم و همينم خيلي خوبه چون ذهنم خيلي درگيره اخه من نخوام شوهر داشته باشم کيو بايد ببينم ؟؟؟؟اين همه دختر ازدواج کردند حالا من يکي ازدواج نکنم ...
يه دفعه صداي ترنم و طرلان بلند شد چه زود پيدام کردند...رفتم زير اب ... عمق استخرمون زياد بود
هر وقت دلم ميگيره يا عصباني هستم شنا بهم ارامش ميده ...
اومد بالاي اب کمي ارام تر شدم
طرلان _ بالاخره حضرت را ملاقات کرديم رئيس جمهورم براي ملاقاتش اين قدر ناز نميکنه
خنديدم و نگاهش کردم .
ترنم _ کيانا چي شده ؟ من تو رو خوب ميشناسم هرچند گاهي اوقات غير قابل پيش بيني وشناختن هستي من و تو 7 ساله که با هم هستيم
_چيزيم نيست
انگار بازم اب و شنا ارامم کرده ...
طرلان _ بابا تو نميگي ما از نگراني نه از فضولي ميميريـم از صبح نا حالا گوشيت خاموشه
_خب
طرلان _ خوب شدي؟؟حال ميکني ما ها رو حرص ميدي؟
بعدشم يه دفعه داد زد_ خـــــــب به جمالــــــت خب جريانو بگـــــــــــو ديگه
_چيو ؟؟
طرلان_اهـــــه جريان ديشبو بگو ديگه
_هان
طرلان _ واي خب خب به هان هان تبديل شد دِ بگو ديگه
_هيچي حرص نخور يه هفته وقت دارم يه نفر ديگه که از نيما سر تر يا مثل نيما باشه و دوستمم داشته باشه جاي غلي بزارم وگرنه علي ...
ترنم _ خوبه بابا گفتيم ديشب عقد و عروسي رو گرفتي و بچه را هم به دنيا اوردي که جواب ما ها رو نميدي
_خدا زبونتو لال کنه
از استخر بيرون اومدم که ديدم طرلان داره نگام ميکنه
طرلان _ کيا ايشاالله تو حلقومش گير کنه هيکلت بد جور پسر کشه ايـــــــــــول جونــــــــــــــــــم هيکل
_کجاش هيکل؟؟؟با اين قد کوتاهم !
ترنم _ خيليم کوتاه نيستي تازه کوتاه بهتره
_ ببخشيد چي چيش ؟
ترنم _ همه چيزش مثلا تو بغل خوب جا ميشن مردا اکثرا اينجوري دوست دارند
_ترنــــــــــــم خفت ميکنم بازم ور در مورد ازدواج و شوهر و مرد .......
رفتم کنار ترنم و انداختمش داخل استخر
_ طرلان تو هم سريع لباسات در بيار تا خيس نشه
ترنم _ روانـــــي حالا لباس چي بپوشم ؟؟
رفتم کمکش ولباس هاشو در اوردم طرلان هم از ترسش خودش لباسشو در اورد و پريدم تو اب
ترنم _ راستي کيا امروز با کفتارا فوتبال داريم
_ من نيستم
طرلان _ چــــــي؟؟؟؟؟؟
ترنم _ يعني چي نيستي ؟؟؟
_يعني همين ديگه من نميام
طرلان _ خر شدي؟ اخه واسه چي ؟؟؟
_هر دليلي
ترنم _ نميگي؟؟؟؟
_نه
طرلان _ واقعا که ....
_بابا اميد اولين شرطش اينه که ديگه با پسرا فوتي بازي نکنم
طرلان _ توي خرم گفتي باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟
_ اره من رو حرفم هستم
طرلان _ اگه اين اميد خان بگه دوستاتو ول کنم ميگي باشه؟؟
_اولا غلط کرده تازه چند سانتي متر بيشتر نبوده که بخواد براش دوستامو بگيره
طرلان _ گمشو اون غلط ميکنه تو هم ميگي چشم
_نچ منو نشناختي
ترنم _ پاشو حداقل بيا
_نچ
طرلان _ خب بازي نکن
_ نچ بيام شايد نتونم خودمو کنترل کنم نيام بهتره
از استخر امديم بيرون خودمون را خشک کرديم و سه تايي رفتيم بالا داخل اتاق من ...
يه مانتو ي مشکي کوتاه و يک شلوار جين سبز با شالي هم رنگ به ترنم دادم و انها هم رفتند.
صداي گوشيم بلند شد شماره غريبه بود يعني اشنا بود اما سيو نبود
_ بله ؟
_ به به خوش ميگذره ؟
_ نچ . عليک سلام بفرماييد
اميد _ چه خبرا ؟
_ هيچ
اميد _ تو بلد نيستي بگي سلامتي ؟؟؟؟؟؟
_ نچ . خبري باشه مي گم نباشه هم ميگم هيچ .. عادتمه
اميد _ بله ديگه ترک عادت هم
_ موجب مرضه
اميد _ ببينم دوستات امروز فوتبال داشتند
_ به تو چه
اميد _ پس همين بگو خانم چشونه حوصلت سر رفته ؟
_ خيلي
اميد _ برنامه ات چيه ؟
_هيچ
اميد _ خب براي اينکه جبران فوتبالت بشه تا يک ساعت ديگه در خونتونم
_ نچ
اميد _ چرا ؟
_خودم ميام
اميد _ پس دو ساعت ديگه پارک ....
_ چرا يه ساعت بهش اضافه کردي ؟ مگه با تو يه ساعت تو راه بودم اگه ميخواستم با تو بيام ؟؟؟؟؟
اميد _ فوضولي نکن جوجه ... شايد
_ جوجه خودتي اق قوقولي
اميد _ حالا اول روشن کن من جوجه شدم يا خروس ؟؟؟
_ خافظ اق قوقولي
مامان _ کيانا
_ جونم ماماني
ماماني _ بيا بابات کارت داره
_ بله
بابا _ تو به کارخونه هم مي رسي ؟
_ نه مگه قرار هست من برسم ؟
بابا _ اره پس کي برسه هرچند مدت يک سري بزن در ضمن پسر يکي از شريکام قرار هست فردا بره کارخانه حتما برو بايد باهاش قرارداد ببندي
_ باشه
بابا _ راستي امشب پرواز داريم
_ چه زود
_ هفته ديگه بايد خودت بزنگي
_ خب من مي خوام برم بايد برم اماده بشم باي در ضمن چه بزنگم چه نزنگم جوابم منفيه
بابا_ با قبول شرايطم ...اما فکر نکنم موفق بشي باي.
خندم گرفت زندگيم شده مثل رمان ها ...حتما الانم بايد برم پيش اميد و مثل ترسا در رمان قرار نبود بهش بگم اميد بيا منو بگير !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سريع رفتم حمام و امدم بيرون.
مانتوي سفيدم را با شال و شلوار جين ابي کم رنگم و کفش هاي پاشنه بلند سفيد پوشيدم و مثل هميشه بدون برداشتن کيف بيرون رفتم اصلا من يک کيف هم نداشتم فقط چند تا کوله ي اسپرت.
به طرف پارکينگ رفتم بنز شکلاتي بابا را برداشتم
براي اينکه ماشين هاي بابا بي استفاده مانده بود بابا همه شان را به جز بنزه و جاجريه فروخت و سپس بعد از فروختنشان به من خبر برگشتشان به خارج را داد
_جميله خانم
جميله خانم _ بله
_ بابااينا که دارن ميرن منم بيرون غذا ميخورم پس زحمت نکش وغذا درست نکن
جميله خانم _ اين قدر غذا هاي من بده که همش بيرون غذا ميخوري؟
_ نه بابا من عادت دارم ترک عادتم موجب مرضه باي.
رفتم پارک اما نمي دونستم کجاي پارک برم. دلمو زدم به دريا و رفتم جاي با صفايي که با ترنم پيداش کرده بوديم و خيلي دوسش داشتم
اونجا منظره ي زيبايي رداشت که به من ارامش ميداد
اميد هم همان جا بود يه پيراهن اسپرت ابي کم رنگ با شلوار جين پوشيده بود. خدايش هم خوشکل بود هم خوشتيپ. خصوصا چشماي ابيش وهيکل ورزيده اش قدش هم 40 سانتي از من بيشتر بود و اين مصمم ميکرد تا باهاش راحت باشم و بفهمم دنبال هوس نيست و فقط براي سرگرمي با منه اما دليل شرط بندي چيه؟
رفتم طرفش خنديد
اميد _ از کجا ميدونستي من اينجام؟
_ من نميدونستم شانسي امدم
اميد _اي کلک حالا تيپت را با من ست کردي که خودتو به من بچسبوني؟
خيلي از حرفش عصبي شدم
_اقاي مغرور خودشيفته ازخود راضي اگه ميدونستم عمرا تيپ ابي ميزدم خافظ
سريع از کنارش رد شدم
اميد _ کيانا
بي اعتنا به صداش که دلمو نميدونم چرا يه دفعه اتش زد به راهم ادامه دادم
يه دفعه يکي از پشت بازومو گرفت خواستم از داستش خلاص بشم که ان چنان فشاري داد که ناخواسته براي جلو گيري از فريادم لبمو محکم دندون گرفتم و به ثانيه نکشيد که مزه خون را در دهنم حس کردم
کاملا از زمين بلندم کرد
_ نکن ديوونه دستم شکست شايدم در رفته
اميد عصبي خروشيد_ مگه صدات نميزنم چرا سرتو کج کردي وداشتي ميرفتي
_از کي تا حالا اقا بالا سرم شدي؟ تازه نميدنستم وحشي هستي که اينم الان فهميدم
اميد_ تو هيچ چيزي از من نميدوني
_ ولم مي کني يا داد بزنم مزاحمم شدي
اميد _ هر کار مي خواي بکن اما يادت باشه روي قولت نموندي
_ يه عذر خواهي هم بد نيستا بابا دستمو ول کن شکست
يه دفعه انگار به خودش امد چون دستمو رها کرد
اميد _ ببخشيد
_خواهش ميکنم اما شرط ميبندم تا دو ماه جاش ميمونه
اميد_ ميخواي ببرمت دکتر
_نچ هنوز اين قدر ها هم لوس نشدم
اميد _برا اولين باره مي بينم با دوستات نيستي
_ فوتبالن
اميد _با کي؟
_کفتارا
اميد _کـــــــــــــي؟
تازه فهميدم چي گفتم
_ کفتارا لقبشونه خب ما نميتونيم اسمشونو که هي بگيم تازه حتي يادمون هم نمي مونه براي همين براشون لقب ميزاريم. اميد....
اميد_ چي گفتي؟
_ گفتم کفتارا لقبشونه
اميد _نه بعدش
_بعدش گفتم خب ما نميتونيم اسمشونو که هي بگيم تازه حتي يادمون هم نمي مونه
اميد با خنده _ نه بعدش؟
_گفتم همين براشون لقب ميزاريم
اميد_نچ کلمهي بعديش چي گفتي؟
_گفتم اميد اقا نه اقا اميد
اميد_ نه يه کم کوتاه تر بود
_ گفتم اقا پسر
اميد _مهم نيست بالاخره حرفتو يه روز ديگه که تکرار ميکني!!!!!!
_عمرا
اميد _ميبينيم حالا اسم گروه ما چيه؟
_اول گربه نرا اما از مسابقه فوتبال به بعد چهار گربه افسانه اي
اميد با قهقه _چه طرقي کرديم پس.....
_مال شما که بدتر بود زاغ و کلاغ ميخواستم فک دوستتو اون روز جابه جا کنم يا حتي بندازم پايين
اميد _بعدش شديد قناري هاي دست نيافتني
_براي همينم امدي سرغ من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اميد _نه
_پس چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اميد _بيخيال
_ من فقطو فقط چون بهت قول دادم از جونم که فوتباله گذشتم اون وقت تو ...........گمشو
اميد _کيا صبر کن بخدا....
سريع از کنارش رفتم خيلي عصبي بودم
نظرات شما عزیزان: